دقیقا روزی چهار وعده‌ی مفصل غذا می‌خورم. دقیقا نمی‌دونم چی شد که از یک روز صبح، معده‌ ام تصمیم گرفت گنجایش بیشتری داشته باشه؛ طوری که له له بزنه برای صبحانه‌ی قبل از دانشگاه؛ بعد از اولین کلاس با کمال میل صبحانه‌ی کنار دوستان رو بپذیره و به فاصله‌ی دو ساعت بعد من رو کنار دستگاه وندینگ بکشه و کاری کنه مثل قحطی زده‌های هائیتی به شیشه‌ی دستگاه بچسبم و خوراکی انتخاب کنم. دو ساعت بعد صدای غرغرش من رو رسوای  زمانه کنه و مجبورم کنه به تریا رفتن و سفارش ناهار ! بماند که چه مکافاتی دارم در باقی روز. از بلعیدن‌های دانشکده که بگذرم می‌رسم به دومین وعده‌ی ناهار در منزل و میان وعده پشت میان وعده تا زمان شام. معده‌ی بزرگوارم شام رو به عنوان آخرین بلعیدنی در طی روز می‌شناسه و بعد از اون بی‌خیال هرگونه خوردنی و نوشیدنی می‌شه. خب آخه بزرگوار ! مسلمون ! چه خبرته ؟ من قبل از تحول درونی تو، در کل شبانه روز ، یک لیوان چای شیرین و یک شیرینی و برحسب مودم از بین شام و ناهار یکی رو به عنوان تنها وعده‌ی غذایی کل روز، می‌خوردم. البته سه قلپ اب رو جا انداختم، با سه قلپ اب قرص‌هامو می‌خوردم. می‌شه بگی این چه مسخره بازی‌ه راه انداختی؟ نمی‌گی من خجالت می‌کشم از خلاصه شدن زندگیم در خواب و خور؟ منتظر جوابت هستم.

+

پس از دو ماه چنل‌داری و کپشن اینستاگرام نویسی به آغوش وبلاگ برگشتم. بر من اینستا زده، ببخشید که اولین پستم در سال ۹۸، شکوه‌نامه‌ای ست خطاب به جهاز هضم مبارکم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فیلم و آهنگ dark_angle لیلاک Miguel لینک کانال های تلگرام نقش برتر پارس clinic-physiotherapy.parsablog.com میلاد کمالــــی شکوفه باران آيينه بندان شهر عشق و تنهايي